الهی...
با خاطری خسته...
دلی به تو بسته!
دست از غیر تو شسته...
درانتظار رحمتت نشسته ام. میدهی كريمی نمی دهی حكيمی...
مي خوانی شاكرم ميرانی صابرم...
الهی احوالم چنانست كه می دانی واعمالم چنين است كه مي بينی نه پاي گريز دارم ونه زبان ستيز...
الهی مشت خاكي را چه شايد و از او چه برآيد و با او چه باید...
دستم بگير يا الرحمن الراحمين .
نظرات شما عزیزان: